پاسخهای جالب این دانش اموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد. سوال ها و جوابها را بخوانید. درکدام جنگ ناپلئون مرد؟ در اخرین جنگش اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضاشد؟ در پایین صفحه چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتنی بزنید بدون ان که ترک بردارد؟ زمین بتنی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد علت اصلی طلاق چیست؟ ازدواج علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟ امتحانات چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟ نهار و شام چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟ نیمه دیگر ان سیب اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟ خیس خواهد شد یک ادم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟ مشکلی نیست شبها می خوابد چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟ شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنیدکه یک دست داشته باشد اگر در یک دست خود سه سیب و چهارپرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید کلا چه خوهید داشت؟ دستهای خیلی بزرگ اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند چهارنفر ان را درچند ساعت خواهند ساخت؟ هیچ چی چون دیوار قبلا ساخته شده!!! دختری با مادرش در رختخواب درددل می کرد با چشمی پر آب گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟ روی دستت باد کردم مادرم! سن من از بیست وشش افزون شد دل میان سینه غرق خون شد هیچ کس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته! مادرش چون حرف دختش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت: دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن! گفت دختر ،مادر محبوب من! ای رفیق مهربان و خوب من! گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا کی نگاهی می کنم بر یک پسر مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟ غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعیدو یاسر و ایضا صفر با سه تاشان رفته بودم سینما بگذریم از مابقی ماجرا! یک سری هم صحبت صادق شدم او خرم کرد آخرش عاشق شدم یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید مصطفای حاج علی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد،بله بعد جعفر یار من عباس بود البته وسواسی وحساس بود بعد ازآن وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم بعدهانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم مادرش آمد میان حرف او گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو! گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری لیک جز آن که تو را باشد پدر دل نمی دادم به هرکس اینقدر خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی واقعا که پوز مادر را زدی دختری با مادرش در رختخواب درددل می کرد با چشمی پر آب گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟ روی دستت باد کردم مادرم! سن من از بیست وشش افزون شد دل میان سینه غرق خون شد هیچ کس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته! مادرش چون حرف دختش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت: دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن! گفت دختر ،مادر محبوب من! ای رفیق مهربان و خوب من! گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا کی نگاهی می کنم بر یک پسر مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟ غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعیدو یاسر و ایضا صفر با سه تاشان رفته بودم سینما بگذریم از مابقی ماجرا! یک سری هم صحبت صادق شدم او خرم کرد آخرش عاشق شدم یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید مصطفای حاج علی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد،بله بعد جعفر یار من عباس بود البته وسواسی وحساس بود بعد ازآن وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم بعدهانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم مادرش آمد میان حرف او گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو! گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری لیک جز آن که تو را باشد پدر دل نمی دادم به هرکس اینقدر خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی واقعا که پوز مادر را زدی یک هفته پس از خلقت آدم: چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت. با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار بلند داد می زنی : هاکومبا زانومبا(یعنی من موقع زنمه)بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت. ده سال قبل: خوشگل = خوجل خوبي = خوفي جيگرتو بخورم = جيگلتو بخولم
1/روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن ۲/سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند ۳/وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین ۴/وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین ۵/کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید ۶/همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین ۷/جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین ۸/روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین ۹/وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین ۱۰/از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه ۱۱/در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین ۱۲/به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین ۱۳/وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین ۱۴/وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین ۱۵/موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین ۱۶/ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین ۱۷/بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین ۱۸/شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین ۱۹/اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین ۲۰/وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته ۲۱/صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین ۲۲/روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین ۲۳/وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده ۲۴/وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود ۲۵/چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین ۲۶/بادکنک بچه ها رو بترکونین ۲۷/مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین ۲۸/وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد ۲۹/بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین ۳۰/کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره ۳۱/ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین ۳۲/توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین ۳۳/هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره ۳۴/حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین ۳۵/نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین ۳۶/دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین ۳۷/عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین ۳۸/پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین ۳۹/با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین ۴۰/شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین ۴۱/موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین ۴۲/توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین ۴۳/شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین ۴۴/توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین ۴۵/توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین ۴۶/جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین ۴۷/یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین ۴۸/توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه ۴۹/چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین - شهروند سودجو: از آب جمع شده در کشتی ماهی می گیرد. - شهروند خیلی معمولی: داخل کابینی که پر از آب شده روی کاناپه دراز کشیده و سریال تلویزیونی می بیند. - شهروند معمولی: برای گرفتن جلیقه نجات به انتهای صف می رود و از آخرین نفری که توی صف ایستاده می پرسد: «ببخشید آخرین نفر کیه؟» - شهروند دهه پنجاه: با کسانی که می خواهند خودشان را توی صف جا بزنند، بحث می کنند و با نشان دادن انتهای صف، فردِ خاطی را به رعایت حقوق بشر تشویق می کنند. - شهروند دهه شصت: با پیرمردی که پشت سرش ایستاده در مورد شکاف نسل ها و تفاوت میزان و محل سوختگی بحث می کند. - شهروند دهه هفتاد: مادرش توی صف ایستاده، خودش هنوز توی رختخواب است و بیدار نشده. - شهروند عَزب: به دنبال کِیس مناسبی برای نجات دادن می گردد. - شهروند مُعذب: قبل از پریدن به داخل آب، لباس هایش را در می آورد و مایو می پوشد. - شهروند مودب: مایو نمی پوشد. - شهروند مدیر: کت و شلوار خود را اتو می کند تا بعد از نجات پیدا کردن، بتواند با ظاهری آراسته جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شود. - شهروند مسئولیت پذیر: برای حلِ مشکل با آتش نشانی تماس می گیرد. - شهروند خبرنگار: با یکی از ملوانان کشتی به عنوان «جوان موفق» مصاحبه ای انجام می دهد. - شهروند ملوان: به خبرنگار می گوید که از کودکی عاشق ملوان زبل بوده و این کار را به صورت حرفه ای از قایق پدالی هایِ قو شکل، شروع کرده است. - یک مقام مسئول: وعده می دهد در عرض دو ماه سوراخِ کشتی را تعمیر کند. - دومین مقام مسئول: قایق های نجات را تفکیک جنسیتی می کند. - مسئول مربوطه: سوراخ شدن کشتی را تکذیب می کند. - مسئول عملگرا: سعی می کند آب جمع شده در کشتی را با قاشق چایخوری خالی کند. - شهروند روسی: یک تماس مشکوک می گیرد. نیم ساعت بعد یک زیردریایی برای نجاتش به روی آب می آید و فقط شهروند روسی را با خود می برد. - شهروند کویتی: نوبت نفر اولِ صفِ جلیقه نجات را به قیمت یک دینار می خرد. - شهروند آمریکایی: به خاطر انتخاب مجدد اوباما و ناامیدی از بهبود شاخص های زندگی در آمریکا، جیب هایش را پر از سنگ می کند تا زودتر غرق شود! - شهروند انگلیسی: از داخل جیبش یک فندک بیرون می آورد و با زدن یک دکمه، فندک تبدیل به یک قایق موتوری می شود. بعدها یکی از مسئولین اعلام می کند که او یک جاسوس معروف به اسم جیمز باند بوده است. - شهروند روشنفکر: بیانیه ای با عنوان «پارادایم های پوزیتیویسم برای عبور از شرایط گذارِ غرق شدگی به ساحل امن ثبات» را به دو زبان آلمانی و فرانسوی می نویسد و آن را با صدای بلند برای مردم می خواند. - شهروند دانشجو: با نشان دادن کارت دانشجویی میکارت دانشجویی تواند جلیقه نجات را به نصف قیمت بخرد. - دوربین صدا و سیما: مناظر زیبایی از دریا و غروب خورشید را نشان می دهد. - شهروند خانه دار: مشغول پختن کتلت است. سپس کتلت ها را با گوجه و سبزی خوردن به صورت ساندویچی، لقمه می کند و به شوهرش می دهد تا در هنگام نجات پیدا کردن گرسنه نماند! - شهروند سادیسم درا: به دروغ اعلام می کند در کابینش تعداد زیادی جلیقه نجات دارد و می خواهد آنها را بفروشد. جماعت زیادی برای خرید جلیقه نجات جلوی کابینش صف می بندند. - شهروند تازه ازدواج کرده: چندتا از عکس های آتلیه ای عروسی اش را با میخ طویله به دیوار کابینش می کوبد که باعث سوراخ شدن دیواره کشتی و غرق شدن آن می شود. خبٌ: این کلمه ای است که زنان برای پایان دادن به مکالمه هایی استفاده میکنند که در آن حق با آنهاست و شما باید خفه بشوید. مرد: عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده! ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه.....!! ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم خربزه هم نشدیم هر کی می خورتمون پای لرزش هم بشینه موبایل هم نشدیم ، روزی هزار بار نگامون کنی پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن آهنگ هم نشدیم ، دو نفر بهمون گوش کن مانیتور هم نشدیم ازمون چشم بر ندارن......!!!!! به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگههههههههه ، یک نگاه عاقل اندر دیوانه کرد دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون پسرم ، استادم نشدیم شخصیت کسی رو خورد کنیم کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کلمون بکشن..... کلاه هم نشدیم ملت رو سرگرم کنیم ای خدااااااا! بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت تام و جری هم نشدیم زندگیمون سرتاسر هیجان باشه نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه ای کی یو سان هم نشدیم تف بمالیم کف کلمون ، همه چی حل شه مهر جانماز هم نشدیم بوسمون کنن فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه معادله هم نشدیم ، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم علف هم نشدیم حداقل به دهن بزی شیرین بیایم عروسک هم نشدیم یکی بغلمون کنه شارژر هم نشدیم بقیه رو شارژ کنیم توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر بخاطرمون خودکشی کنن گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده کبری هم نشدیم تصمیماتمون رو تو کتاب ها بنویسن کزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم |
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Archivesفروردين 1392AuthorsLinks
موس بیسیم شیشه ای
SpecificLinkDump
حواله یوان به چین
کاربران آنلاین: بازدیدها : آخرین مطالب پيوندهای روزانه آرشیو مطالب لینک های مفید امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
|